یوسف محمدی مقدم؛ بهزاد شوقی
چکیده
هدف: این پژوهش باهدف بررسی تأثیر خرد سازمانی بر اعتماد بین فردی با نقش میانجی هوش هیجانی انجام شده است. روش: روش پژوهش برحسب هدف کاربردی، از نظر روش گرداوری دادهها توصیفی- همبستگی میباشد. جامعه آماری تحقیق شامل 4700 نفر از کارکنان شاغل در صنایع فلزی شهرصنعتی کاوه است که از این میان با استفاده از فرمول کوکران و روش نمونه گیری تصادفی ...
بیشتر
هدف: این پژوهش باهدف بررسی تأثیر خرد سازمانی بر اعتماد بین فردی با نقش میانجی هوش هیجانی انجام شده است. روش: روش پژوهش برحسب هدف کاربردی، از نظر روش گرداوری دادهها توصیفی- همبستگی میباشد. جامعه آماری تحقیق شامل 4700 نفر از کارکنان شاغل در صنایع فلزی شهرصنعتی کاوه است که از این میان با استفاده از فرمول کوکران و روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای نسبی 355 نفر بعنوان حجم نمونه انتخاب شد. به منظور گرداوری دادهها از سه پرسشنامه استاندارد استفاده شده است. پس از جمع آوری پرسشنامهها، توصیف دادهها از طریق میانگین، انحراف معیار و ... با استفاده از نرمافزار Spss-21 و استنباط آماری دادهها از طریق مدلسازی معادلات ساختاری و به کمک نرمافزار LISREL-v8.80 انجام پذیرفت و روایی و پایایی مورد تایید قرار گرفت. یافتهها: نتایج نشان میدهد، درجه تناسب مدل ارائه شده با توجه به مؤلفههای پژوهش مناسب است؛ همچنین خرد سازمانی بر اعتماد بین فردی با نقش میانجی هوش هیجانی تأثیر دارد.
نرگس نظرنژاد؛ اسماعیل ملکاخلاق
چکیده
مقالۀ حاضر که میتوان آن را نوعی مدیریتپژوهی فلسفی تلقی کرد، بر فرضیۀ امکان تعامل فلسفه و مدیریت و در نتیجه افزایش توانمندی و کارایی آنها، مبتنی است. بر اساس این فرضیه، مدیریت میتواند برای تأملات فلسفی، موضوعات جدیدی مهیا سازد و فلسفه نیز میتواند مطالعات مدیریتی و سازمانی را تنوع و عمق بیشتری بخشد. ادعای نقشآفرینی ...
بیشتر
مقالۀ حاضر که میتوان آن را نوعی مدیریتپژوهی فلسفی تلقی کرد، بر فرضیۀ امکان تعامل فلسفه و مدیریت و در نتیجه افزایش توانمندی و کارایی آنها، مبتنی است. بر اساس این فرضیه، مدیریت میتواند برای تأملات فلسفی، موضوعات جدیدی مهیا سازد و فلسفه نیز میتواند مطالعات مدیریتی و سازمانی را تنوع و عمق بیشتری بخشد. ادعای نقشآفرینی فلسفه در حوزۀ مدیریت، به مطالعات مدیریتی و سازمانی محدود نیست، بلکه در مقالۀ حاضر بر این امر تأکید شده است که علاوه بر ساحت نظر، مدیرانی که از بصیرتهای فلسفی برخوردارند، در مقام عمل نیز مدیران خردمندتر، تاثیرگذارتر و موفقتری خواهند بود. هستیشناسی، معرفتشناسی و اخلاق، سه شاخه از شاخههای اصلی فلسفهاند. این سه شاخه، در پژوهش حاضر به عنوان سه متغیر مستقل تعیین شده و تاثیر آنها بر متغیر وابستۀ مدیریت، مورد بررسی قرار گرفته است. در بحث هستیشناسی سازمانی، نشان داده شده که درک مدیران از نحوۀ وجود سازمان تحت مدیریت آنان، میتواند بر تلقی آنان از ماموریت سازمانی خود مؤثر باشد. مبحث معرفتشناسی سازمانی، به این نتیجه منتهی شده که شاخه معرفتشناسی، میتواند به مدیران کمک کند تا فاصله موجود میان دانش و عمل را پر کنند. مهمترین نتیجهای که در بحث اخلاق سازمانی، بر آن تأکید شده این است که مدیران، معلمان اخلاق سازمان خود هستند. ارتباط میان خرد و بلوغ سازمانی، آخرین مبحثی است که در مقالۀ حاضر بدان پرداخته شده است.